کدام راه ، راه صواب است!؟
غفارعريف غفارعريف

دراين سالهاي حزين و پردرد که ديو جنگ و نظاميگري و کابوس وحشت و دهشت ، زندگي و هستي صدها هزار انسان را از کرات تا به کران به کام خود فروبرده است وهمه روزه حيات و جان مليون هاي ديگر را خطرتجاوز و اشغالگري ، برخوردهاي مذهبي و فرقوي و تعصبات قومي و نژادي و پي آمدهاي ناشي از آن تهديد ميکند ، با اندوهي ژرف شماري از آگاهان سياسي ـ ژورنالستان ـ روزنامه نگاران و مفسران افغان که سنگ نخبه بودن در سياست را بر سينه ميکوبند با بي توجهي به رعايت عفت قلم و سخن و با بي علاقگي به پيشينهء سياسي خويش ، با استفاده از سايتهاي انترنتي و نشريه هاي درون مرزي و برون مرزي در مطابقت با سياست تفرقه افگني در صفوف نيروهاي ملي و مترقي و وطندوست ، به تبليغات خصمانهء پر از کينه و تفتين و افترا بر ضد همدگر مي پردازند .
شکي وجود ندارد که ايجاد روحيه تفاهم و آماده سازي زمينه هاي همکاري متقابل در اوضاع و شرايط جديد بين المللي ، سبب ثبات و پايداري بيشتر قوتهاي روشن ضمير ميگردد ، ولي بدبختانه نفوذ ورخنهء عمال ارتجاع و ستم سرمايه در درون جنبش انقلابي مردم افغانستان در برابر وحدت و يکپارچگي طرفداران انديشه هاي رهايي بخش ورزمندگان راه ترقي و پيشرفت اجتماعي ، سد دلگير و نفاق افگنانه اعمار کرده است .
هيچ نهاد سياسي ( چپگرا و راستگرا ) سراغ نميشود که در آن اختلافات اصولي بر مبناي اهداف برناموي و استراتيژيک وجود نداشته باشد ، لاکن تفاوت نظر ها در ميان پيروان اکثريت تشکيلات سياسي ، داراي ريشه هاي ناسالم ذهنگرايانه نبوده بلکه بيشتر روي موضوعات سطحي و برداشتهاي سياسي متفاوت از پيش آمدهاي گوناگون در درون سازمان ـ جامعه ـ منطقه و جهان بوجود ميآيند و به زودي بشيوه بسيار دوستانه با نزديک شدن ديدگاه ها ، راه حل خود را مي يابند .
و اما آندسته از اختلافات غيراصولي که بر اساس انگيزه هاي ذهني و با ماهيت خرابکارانه شکل ميگيرند و به هدف تصفيهء حساب هاي شخصي ، خصومت و روحيه انتقام گيري ، خودخواهي ها ، جاه طلبي ها ، گروهبندي ها ، رفاقت بازي ها ، محل پرستي ، قوم گرايي و برتري جويي ... دامن زده ميشوند و با دسيسه سازي ، خدعه ، نيرنگ و توطئه تحقق پيدا ميکنند ، هميشه به توانايي رزمي و رسالت انديشمندان سياسي لطمه وارد کرده و فعاليت آن ها را دچار دشواري هاي غيرکنترول ساخته و سرانجام منجر به فلج همگاني ميگردد .
در احزاب مترقي ، بروز اختلافات خشونت آميز و انعطاب ناپذير در حلقه هاي معين ساختار تشکيلاتي اساساً جنبهء تمايلات شخصي و گروپي داشته که مظاهر آن جاه طلبي و قدرت خواهي فردي بوده و با تحميل خواسته ها و اميال غير اصولي شخصي بر ديگران از طريق چسپيدن به حربهء تفتين و توطئه ، افترا و دروغ نسبت به رقباي درون حزبي جامهء عمل مي پوشد و تا سرحد اختناق سياسي به پيش ميرود .
فعاليتهاي گروهي ، يک نهاد سياسي متشکل مترقي را بسوي بحران سوق داده و منجر به پايمال شدن شرمآور مقررات عمومي و ايجاد رکود مرگ آور در کار هاي سازماني روزمره ميشود . گروهبندي ها و زد وبند هاي محرمانه زيان آور ، دسپلين و انضباط را زير پاگذاشته و شرايط نفس گير را در زندگي آنعده اعضاي صادق تشکل سياسي بوجود مي آورد که از دل وجان پابند اصول و موازين ميباشند . گروه بازي ها و يکه تازي هاي زورگويانه و خطرناک ، دموکراسي و رهبري جمعي را به چالش ميگيرد و عاملين آن با استفاده از نيرنگ به بازي گرفتن کلمات و جملات زيبا مقررات مرامي و اهداف عمومي را زير پا ميگذارند .
بادر نظرداشت مطالب فوق ، حال بايد ديد که وضعيت در ح . د. خ. ا چگونه بود ؟
باکمال تأسف بائيست يادآور شد که زندگي و فعاليت ح .د. خ . ا را از ابتداي پيدايش تا واپسين روزهاي حاکميت سياسي ، هيولاي مرگ آور ذهني گرايي و گروهبندي ها به گروگان گرفته بود . محرکين و شايقين اين دو پديدهء بنيادبرانداز ، در طول حيات سياسي حزب ، اصول پذيرفته شدهء حزبي را بيرحمانه لگدمال نمودند تا آنجاکه بر محور خواسته ها و اميال اقليت جاه طلب سوار بر زروق قدرت ، ستون فقرات حزب و نظم اجتماعي در هم شکست . دو بار انشعاب جانسوز ، پيش از بدست گرفتن قدرت سياسي ، وحدت عمل و انديشهء حزب را شديداً صدمه زد و در سالهاي افتراق نيروو توانايي حزب ، بيهوده در زرگرجنگي هاي لفظي به مصرف رسيد .
در دو مرحلهء حاکميت در مواقع جداگانه ( در مرحلهء اول لکهء ننگ افراط گرايي سرکوبگرانه چپ نما در همه عرصه ها و تسلط خونتاي فاشيستي ، در مرحلهء دوم تداوم جنگ اعلام ناشده ـ حضور قواي خارجي ــ شدت رقابت ابر قدرت ها در پروسهء جنگ سرد ــ مداخلات مستقيم و دوامدار دول همسايه در امور سرنوشت ساز مردم افغانستان ... ودر فرجام عقب گرد سياسي و استراتيژيک تسليم طلبانه توأم با خشونت ، نظاميگري و بلندپروازي هاي فرکسيوني مشابه به مرحلهء اول ، برضد اعضاي حزب تا سرحد اخراج ساختن هاي وسيع از سازمانهاي حزبي و سبکدوش کردن از وظايف دولتي بشمول تعقيب و پيگرد سياسي و حبس وزندان ، مطابق به سناريوي ساخته شده توسط زمامداران کاخ کريملين ) فعاليت تخريب گرانهء افراد فرصت طلب ، ماجراجو و تماميت خواه باعث آن گرديد تا جاي احترام متقابل و پابندي به اصولي ترين معيار هاي مبارزهء انقلابي را دسيسه سازي ها ، توطئه گري ها ، حسادت ، کينه توزي ها فردي و گروهي ، خصومتهاي آشکار و پنهان و فرکسيون بازيهاي کشنده بگيرد . طبعاً در چنين حالت تعيين و پيش کشيدن شماري از افراد به مقامات حزبي و دولتي نه بر ملاک اصل شائستگي ، لياقت ، کارداني ، پاکي ، تقوا ، سابقهء نيک و تبارز روحيه خدمت به مردم و ميهن صورت مي پذيرفت ، بلکه در اين مسئله داشتن ارتباطات خصوصي و وفاداريهاي شخصي و گروهي رول عمده را بازي مي نمود . بدين منوال خود سريها و زورگويي هاي تشنگان قدرت ـ بخاطر رسيدن به قلهء يکه تازي ، سياست و اهداف عمومي حزب را بي پايه ساخت تا اينکه سقوط يک امر حتمي بحساب آمد .
دراينجا ضرور است تا به شرح چند و چون خصوصيات افراد وابسته به حزب که عدهء از آنها با تشکيل گروهبنديها و با ذهنگريهاي مزمن ، جنبش انقلابي را لکه دار ساختند ، پرداخته شود :
ــــ تعدادي از انسانهاي فاقد آرمان خدمتگذاري به وطن و مردم وتهي از روحيه ايثار ، فقط به هدف رسيدن به مقامات پردرآمد و اندوختن ثروت در زمان قدرت به حزب آمدند و ژستهاي انقلابي کاذب و ساختگي ادا مي کردند . اين دسته از اعضاي موسمي حزب ، پس از سقوط حاکميت و شکست نظامي حزب و وارد شدن ضربات خورد کننده به روند نهضت مترقي توسط منحط ترين گروه هاي واپسگرا و ارتجاعي وابسته به استعمار جهاني ، از حزب روگردان شدند و به تنظيمهاي جهادي (!) پيوستند . هر چند رفتار و کردار نفاق افگنانهء بعضي از آنها قبل از سقوط حاکميت نيز معلوم بود ، ولي به سبب جانبداري هاي خاطر خواهانه از سوي بعضي مقامات رهبري ، شديدآ مورد حمايت قرار ميگرفتند . فعلاً چند نفر از ميان اين گروه را راديوي بي بي سي نسبت به کل حزب صادق تر (!) تشخيص داده و گاه گاهي در پروگرامهاي آن راديو دعوت ميشوند ، خيلي عالمانه (!) و خردمندانه حرف مي زنند و ادعاي پاکي و صداقت مي کنند و يا در رسانه هاي جمعي ، حزب و شخصيت هاي مشخص را آماج حملات کين توزانهء خود قرار مي دهند و به صادق ترين انسانها تاخت وتاز مي نمايند و دشنام مي گويند .
ــ شمار ديگري از اعضاي حزب بودند که بيشتر به خود مي انديشيدند و مانند گردآب ، فعاليت سياسي خويشرا بر محور بلند پروازيهاي شخصي عيار ساخته بودند و شرط و شروطي مي گذاشتند و توقع داشتند که سايرين به موجوديت و ادامهء فعاليت سياسي آنها در حزب ، افتخار کنند . هدف اين دسته اشخاص را تقرر در مقامات مهم حزبي و دولتي تشکيل ميداد و با بدست آوردن امتياز حاضر به اجراي هر عمل اصولي و غيراصولي مي شدند . دلبستگي به مقام و منزلت که ممکن نبود همه به آن دست يابند ، سبب گرديد تا به سازشکاريهاي تسليم طلبانه و زيار آور با دشمنان تاريخي مردم افغانستان ، تن در دهند . پس از سقوط حاکميت اين دوستان نيمه راه و سنگر گريز به شدت به تخريب حزب پرداختند .
ــ بخشي از اعضاي حزب بودند که با ايمان خدشه ناپذير به آرمانهاي انساني حزب ، فعاليت سياسي خويشرا سروسامان ميدادند و هرگز فخر فروشي و بلند پروازي نميکردند ، لاکن براي خود خواهان حساب و کتابي نيز بودند که مي بائستي به آن آسيبي نمي رسيد . هرگاه موقف و منافع آنها زير سوال برده مي شد ، و آنگاه بود که به پايمال ساختن موازين سازماني دست مي زند و کج خُلقي را در پيش مي گرفتند .
ــ بار مشقت ، ناملايمات و سختي هاي روزگار را در حزب ، اکثريت خاموش يعني صفوف و کادر هاي رده هاي پائين ، کادر هاي صادق در حلقه هاي رهبري سازمانهاي حزبي در مرکز وولايات و شماري از پاک ترين رفقا در مقامات بالايي بر دوش کشيدند . آرمانگرايي ، وفاداري به امر خدمت به مردم و احترام به منافع علياي کشور ، پابندي به اصول و موازين شايستهء حزبي و ثابت قدمي در رعايت اخلاق اجتماعي ... در سرلوحهء فعاليت سياسي آنها حک شده بود . اين عزيزان باوفا وبا صفا ، هرگز در پي دسترسي به چوکي ، مقام و کسب شهرت کاذب نبرآمدند . با تقوا ، صداقت وراستي زندگي کردند و قرباني دادند و در هيچ يک از دسته بندي هاي خرابکار حزبي اشتراک نورزيدند و پيوسته از سوي تماميت خواهان بالاي آنها ضربات وارد مي گرديد ، اما رکود و تسليم طلبي را نپذيرفتند .

* * *
آنچه امروز در ديار غربت ، افراد و اشخاص و دسته بندي ها با استفاده از حربهء تبليغاتي افتراآميز تا سرحد تهمت بستن هاي شرم آور به اين و آن و کاربرد روشهاي کهنهء تنگ نظرانه ، در صدد طرد ديگران برآمده اند ، مفهوم آنرا ميرساند که اين دوستان عزيز ، تاکنون نبض زمان را درک نکرده اند و از پي آمد حوادث و رويداد هاي خونين که طي يک ونيم دههء اخير در وطن مان بوقوع پيوسته است ، درس عبرت نگرفته اند . سوء ظن ها ، عقده گشايي ها ، افشأگري هاي بدور از حقيقت ، صحنه پردازيهاي مضحک ، تاخت و تازهاي مغاير ادب و اخلاق به حيثيت و کرامت انساني افراد مشخص ، تبليغات خصمانه ... درست در نقطهء مقابل : خردمندي ، درايت ، شکيبايي ، انعطاف پذيري ، واقعيت گرايي ، صداقت ، اخلاق پسنديده ... قرار دارند .
انتخاب کدام يک ، راه صواب است ؟


September 3rd, 2006


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات